نهادهاي‌ راهنماي‌ فهم‌ قرآن‌

پدیدآورعلی‌اکبر رشاد

نشریهقبسات

شماره نشریه29

تاریخ انتشار1388/10/13

منبع مقاله

share 1194 بازدید
نهادهاي‌ راهنماي‌ فهم‌ قرآن‌

علي‌اكبر رشاد

اين‌ مقال‌ بر آن‌ است‌ تا نهادهاي‌ راهنماي‌ فهم‌ قرآن‌ را مورد بررسي‌ و مداقه‌ قرار دهد. مؤ‌لف‌ معتقد است‌ كه‌ اين‌ مسأله‌ از مهم‌ترين‌ مسائل‌ فلسفه‌ تفسير مي‌باشد. مراد از نهادهاي‌ فهم‌ قرآن، اصول‌ پيش‌ انگاشته‌اي‌ است‌ كه‌ مؤ‌لفه‌هاي‌ هويت‌ قرآن‌ را مي‌سازد و بدون‌ درك‌ آن‌ها و عدم‌ لحاظ‌ لوازم‌ مترتب‌ بر هر فهم‌ صائب، جامع‌ و كامل‌ وحي‌نامة‌ الاهي‌ ميسر نمي‌گردد. مي‌توان‌ از نهادهاي‌ فهم‌ قرآن‌ به‌ مباني‌ تفسير نيز تعبير كرد. مؤ‌لف‌ نهادهاي‌ فهم‌ قرآن‌ را در ده‌ عنوان‌ بر مي‌شمارد. واژگان‌ كليدي: تفسير، فهم‌ قرآن، مؤ‌لفه‌هاي‌ هويت‌ قرآن، مباني‌ كلامي‌ تفسير، فلسفة‌ تفسير نهادهاي‌ راهنماي‌ قرآن. درآمد قرآن، تنها وحي‌نامة‌ دست‌ ناخوردة‌ در دسترس‌ بشريت‌ و حجت‌ و مرجع‌ اول‌ درك‌ و دريافت‌ حاق‌ دين‌ و دين‌ حق‌ در نزد ما مسلمانان‌ است‌ و اين‌ بسي‌ شگفت‌آور است‌ كه‌ به‌رغم‌ سپري‌ شدن‌ افزون‌ بر چهارده‌ قرن‌ از روزگار نزول‌ اين‌ عطية‌ آسماني، هنوز ما فاقد منطق‌ مدوني‌ براي‌ فهم‌ آن‌ هستيم! هرچند طي‌ قرون، تأليفات‌ شگرف‌ و ژرف‌ بسياري‌ در علوم‌ و تاريخ‌ قرآن‌ و تفسير آن‌ فراهم‌ گشته‌ است‌ و متكلمان، مفسران‌ و اصوليان، به‌ بحث‌هاي‌ دقيق‌ و عميق‌ فراواني‌ دربارة‌ قرآن‌ دست‌ يازيده‌اند و ظرائف‌ و طرائف‌ بي‌شماري‌ را از آيات‌ آن‌ فراچنگ‌ آورده‌اند اما اين‌ همه، ما را از دانشي‌ مدون‌ در باب‌ متن‌ پژوهي‌ و معناشناسي‌ قرآن‌ مستغني‌ نساخته‌ است. و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ به‌جهت‌ ظهور دانش‌هاي‌ زباني، آراي‌ زبانشناختي‌ و هرمنوتيكي، بسط‌ نقد متون‌ و ... ، امروز بيش‌ از هر زمان، فهم‌ متون‌ ديني‌ از جمله‌ قرآن، حاجتمند علم‌ يا فن‌ مدون‌ و مستقلي‌ است. اگر چنين‌ دانشي‌ پديد آيد بايد به‌ مباحث‌ زير بپردازد:
1. مدارك‌ و ابزارهاي‌ فهم‌ متن‌ ديني،
2. روش‌هاي‌ كاربست‌ مدارك‌ و ابزارها،
3. قواعد تشكيل‌دهندة‌ هريك‌ از روش‌ها،
4. ضوابط‌ حاكم‌ بر مدارك، روش‌ها و قواعد،
5. سنجه‌هاي‌ معرفت‌ تفسيري. و كما اين‌كه‌ پيش‌ از منطق‌ تفسير، ما نيازمند معرفت‌ مدون‌ ديگري‌ هستيم‌ كه‌ بايد از آن‌ به‌ فلسفة‌ تفسير تعبير كرد؛ اين‌ دانش‌ نيز بايد عهده‌دار مباحثي‌ چون‌ موارد زير باشد:
1. ماهيت‌ تفسير،
2. امكان‌ تفسير،
3. روشمندي‌ تفسير،
4. نهادهاي‌ راهنماي‌ فهم‌ قرآن‌ (مباني‌ كلامي‌ تفسير)،
5. آسيب‌شناسي‌ تفسير،
6. علل‌ و عوامل‌ تكثر و تطور در تفسير قرآن،
7. انواع‌ تفسير. درخور ذكر است‌ كه‌ براساس‌ اسلوب‌هاي‌ رجوع‌ به‌ آيات‌ و نيز نوع‌ رهيافت‌ (منهج) و رويكرد (گرايش) به‌كار رفته‌ و پذيرفته‌ شده‌ در فهم‌ معارف‌ قرآن، تفسير به‌ انواع‌ گوناگون‌ تقسيم‌ مي‌شود: الف‌ - اسلوب‌هاي‌ تفسيري‌ كه‌ براساس‌ ترتيب‌ و نحوة‌ مراجعه‌ به‌ آيات، براي‌ صيد معاني‌ و شرح‌ مفاهيم‌ صورت‌ مي‌بندد، به‌ سه‌ نوع‌ تقسيم‌ مي‌شود:
1. تفسير ترتيبي‌ (مرور و بررسي‌ آيات‌ به‌ ترتيب‌ مدون‌ موجود)،
2. تفسير تنزيلي‌ (مرور و بررسي‌ آيات‌ به‌ ترتيب‌ سير نزول)،
3. تفسير تقطيعي‌ (بررسي‌ موضوع‌ مدارائة‌ آيات‌ = تفسير موضوعي)، ب‌ - رهيافت‌ها و رويكردهاي‌ تفسيري‌ نيز كه‌ با ملاك‌ منهج‌ يا گرايش‌ (مشرب) حاكم‌ بر تفسير طبقه‌بندي‌ مي‌شود، به‌ سه‌ گروه‌ قابل‌ تقسيم‌ است: 1. منهج‌ استنادي‌ (تفسير نقل‌مدار = نقلي): 1/1. قرآن‌ به‌ قرآن، 2/1. قرآن‌ به‌ سنت، 3/1. قرآن‌ به‌ اقوال‌ صحابه‌ (و تابعين‌ و سلف، بنا به‌ نظر برخي‌ اهل‌ سنت) 2. منهج‌ اصطيادي‌ (تفسير مشربي‌ و مسلكي‌ = تفسير به‌ رأي): 2/1. عقل‌گرايانه، 2/2. باطن‌گرايانه‌ (ذوقي‌ و اشاري)، 2/3. علم‌گرايانه. و ... 3. منهج‌ اجتهادي‌ (تفسير خردورزانة‌ چندابزاري): 3/1. منظر اقلي‌گراي‌ ناجامع‌نگر (از نظر محتوا و مدارك‌ فهم‌ قرآن)، 3/2. منظر اكثري‌گراي‌ جامع‌نگر. مهم‌ترين‌ مبحث‌ فلسفة‌ تفسير، مسالة‌ چهارم، يعني‌ نهادهاي‌ راهنماي‌ فهم‌ قرآن‌ است‌ كه‌ در اين‌ نوشته‌ با اختصار تمام، به‌ طرح‌ و شرح‌ آن‌ها مي‌پردازيم‌ و تفصيل‌ اين‌ مبحث‌ و طرح‌ ساير مباحث‌ فلسفة‌ تفسير را به‌ مجالي‌ مناسب‌ حوالت‌ مي‌كنيم؛ همچنين‌ از بارگاه‌ بلند باري‌ توفيق‌ تدوين‌ منطق‌ جامع‌ متن‌پژوهي‌ و معناشناسي‌ قرآن‌ را مسألت‌ داريم. تعريف‌ نهادهاي‌ راهنماي‌ فهم‌ قرآن‌ مراد ما از نهادهاي‌ فهم‌ قرآن، اصول‌ پيش‌انگاشته‌اي‌ است‌ كه‌ بدون‌ درك‌ و لحاظ‌ لوازم‌ مترتب‌ بر آنها، فهم‌ صائب، جامع‌ و كامل‌ وحي‌نامة‌ الاهي‌ ميسر نمي‌گردد؛ مي‌توان‌ از نهادهاي‌ فهم‌ قرآن‌ به‌ مباني‌ كلامي‌ تفسير نيز تعبير كرد. هر متني‌ منوط‌ به‌ ملاحظة‌ عوامل‌ و متغيرهاي‌ مؤ‌ثر بر پديدة‌ فهم‌ از قبيل‌ «ويژگي‌هاي‌ ماتن» و «مؤ‌لفه‌هاي‌ هويت‌ متن» قابل‌ درك‌ است؛ اين‌ شعر حافظ‌ را از نظر بگذرانيد: به‌ سر‌ جام‌ جم‌ آن‌ گه‌ نظر تواني‌ كردكه‌ خاك‌ ميكده‌ كُحل‌ بصر تواني‌ كرد مباش‌ بي‌ مي‌ و مطرب‌ كه‌ زير طاق‌ سپهربدين‌ ترانه، غم‌ از دل‌ بدر تواني‌ كرد گل‌ مراد تو آن‌ گه‌ نقاب‌ بگشايدكه‌ خدمتش‌ چو نسيم‌ سحر تواني‌ كرد گداييِ‌ در ميخانه‌ طُرفه‌ اكسيري‌ است‌گر اين‌ عمل‌ بكني، خاك‌زر تواني‌ كرد به‌ عزم‌ مرحلة‌ عشق، پيشِ‌ نه‌ قدمي‌كه‌ سودها كني‌ ار اين‌ سفر تواني‌ كرد تو كز سراي‌ طبيعت‌ نمي‌روي‌ بيرون‌كجا به‌ كوي‌ طريقت‌ گذر تواني‌ كرد جمال‌ يار ندارد نقاب‌ و پرده‌ ولي‌غبار ره‌ بنشان‌ تا نظر تواني‌ كرد بيا كه‌ چارة‌ ذوق‌ حضور و نظم‌ اموربه‌ فيض‌ بخشي‌ اهل‌ نظر تواني‌ كرد ولي‌ تو تا لب‌ معشوق‌ و جام‌ مي‌ خواهي‌طمع‌ مدار كه‌ كار دگر تواني‌ كرد دلا زنور هدايت‌ گر آگهي‌ يابي‌چو شمع‌ خنده‌ زنان‌ ترك‌ سر تواني‌ كرد گر اين‌ نصيحت‌ شاهانه‌ بشنوي‌ حافظبه‌ شاهراه‌ حقيقت‌ گذر تواني‌ كرد اگر كسي‌ به‌ مولفه‌هاي‌ سازندة‌ هويت‌ اين‌ غزل‌ توجه‌ نكند هرگز و هرگز به‌ درك‌ درست‌ مفهوم‌ مفردات‌ و معناي‌ مجموع‌ آن‌ دست‌ نخواهد يافت. زيرا واژگان‌ و عبارت‌هاي‌ به‌كار رفته‌ در آن‌ داراي‌ معاني‌ و استعمالات‌ گوناگوني‌ است‌ و بسته‌ به‌ اين‌كه‌ چه‌ كسي‌ و در چه‌ محيط‌ معنايي‌ به‌كار رفته‌ باشند، معناي‌ مراد از يكايك‌ و مجموع‌ آن‌ها فهم‌ مي‌شود. مفسر حافظ‌ آن‌گاه‌ كه‌ بداند قطعة‌ فوق‌
1. شعر است‌ نه‌ نظم‌ و نثر محض،
2. غزل‌ است‌ نه‌ نوع‌ ديگر از نظم‌ و شعر،
3. غزلي‌ عرفاني‌ و داراي‌ زباني‌ رمزي‌ و چندپهلو است،
4. به‌ سبك‌ عراقي‌ سروده‌ شده‌ است،
5. از شاعري‌ مسلمان‌ و قرآن‌شناس، رندي‌ عارف، دانشمندي‌ نكته‌شكار و اديبي‌ ايراني‌ كه‌ دوره‌هاي‌ فكري‌ متفاوتي‌ را پشت‌سر نهاده‌ و در بستر تاريخي‌ فرهنگي‌ قرن‌ هشتم‌ مي‌زيسته‌ صادر شده‌ است، درخواهد يافت‌ كه‌ مراد از مفردات‌ و تركيب‌هايي‌ چون‌ «جام‌ جم»، «نظر»، «نظر در سرٌ‌ كردن»، «ميكده»، «خاك‌ ميكده‌ كحل‌ بصر كردن»، «مي»، «مطرب»، «غم»، «مراد»، «نقاب‌ گشودن‌ مراد»، «خدمت‌ مراد كردن»، «نسيم‌ سحر»، «ميخانه»، «گدايي‌ در ميخانه»، «خاك، زر كردن»، «عزم»، «مرحله»، «عشق»، «عزم‌ مرحلة‌ عشق‌ كردن»، «سفر عشق»، «سراي‌ طبيعت»، «كوي‌ طريقت»، «گذر از طريقت»، «جمال»، «ديار»، «جمال‌ يار»، «نقاب»، «ذوق‌ حضور»، «فيض»، «فيض‌بخشي»، «اهل‌ نظر»، «لب‌ معشوق»، «جام‌ مي»، «نور هدايت»، «شمع»، «ترك‌ سر كردن»، «نصيحت»، «حقيقت»، «شاهراه‌ حقيقت» چيست؟ و پيام‌ مجموع‌ اين‌ غزل‌ كدام‌ است؟ چنان‌كه‌ خود نيز گفته‌ است: تا نگردي‌ آشنا، زين‌ پرده‌ رمزي‌ نشنوي‌گوش‌ نامحرم‌ نباشد جاي‌ پيغام‌ سروش‌ نيز گفته‌ است: من‌ اين‌ حروف‌ نوشتم‌ چنان‌ كه‌ غير ندانست‌تو هم‌ ز روي‌ كرامت‌ چنان‌ بخوان‌ كه‌ تو داني‌ البته‌ علاوه‌ بر «مختصات‌ ماتن» و «مؤ‌لفه‌هاي‌ هويت‌ متن»، عناصرِ‌ چند ديگري‌ همچون‌ منطق‌ و منهج‌ برگزيده‌ براي‌ فهم، «خصايل‌ و خصايص‌ فهمنده» (صفات‌ انفسي‌ و صلاحيت‌هاي‌ آفاقي‌ فراهم‌ آمده‌ در مفسر) نيز در تحصيل‌ معرفت‌ صحيح‌ و صائب‌ از يك‌ متن، نقش‌ آفرينند كه‌ بايد در جاي‌ خود بدانها هم‌ پرداخته‌ شود. هريك‌ از مؤ‌لفه‌هاي‌ هويت‌ قرآن‌ را يك‌ «نهاد راهنما براي‌ فهم‌ آن» فهم‌ وحي‌ قلمداد مي‌كنيم؛ به‌ نظر ما نهادهاي‌ فهم‌ قرآن‌ عبارتند از: يكم) وحيانيت‌ متن‌ و محتواي‌ قرآن، دوم) غايتمندي‌ و هدايت‌مآلي‌ قرآن، سوم) عقلايي‌ بودن‌ ساخت‌ زبان‌ قرآن‌ ضمن‌ اشتمال‌ بر كار ساخت‌هاي‌ ويژه، چهارم) حكيمانگي‌ و معقوليت‌ قرآن، پنجم) فطرت‌نموني‌ آموزه‌هاي‌ قرآن، ششم) جامعيت‌ و شمول‌ محتوايي‌ قرآن، هفتم) انسجام‌ و سازوارگي‌ دروني‌ قرآن‌ (بينابخشي‌ و درون‌بخشي)، هشتم) سامانمندي‌ بروني‌ قرآن، نهم) ترابط‌ و تعامل‌ روشمند قرآن‌ با كلام‌ معصوم‌ (سنت‌ قولي) در مقام‌ فهم، دهم) ترابط‌ و تعامل‌ روشمند قرآن‌ با كردار معصوم‌ (سنت‌ فعلي) در مقام‌ فهم. دربارة‌ هريك‌ از نهادها، سه‌ محور اساسي‌ زير قابل‌ بحث‌ است:
1. تحليل‌ نهاد (تبيين‌ ماهيت‌ و مؤ‌لفه‌ها)،
2. اثبات‌ نهاد (ادله‌ و مؤ‌يدات)،
3. برايند و برونداد (لوازم‌ معرفت‌شناختي‌ و روش‌شناختي‌ اعتقاد و التزام‌ به‌ هر نهاد). نهاد يكم: وحيانيت‌ قرآن‌ أ. تحليل‌ وحيانيت‌ متن‌ و محتواي‌ قرآن، داراي‌ هويت‌ «من‌ عنداللهي» است، و آن‌چه‌ بين‌الدفتين‌ (جلد) به‌نام‌ قرآن‌ فراهم‌ است‌ و از صدر تاكنون‌ در دست‌رس‌ مسلمانان‌ بوده‌ از سوي‌ خدا آمده‌ است، هرچند ممكن‌ است‌ برخي‌ حوادث‌ و شرائط‌ در تكون‌ و نزول‌ مضامين‌ آيات‌ (به‌مثابه‌ اسباب‌النزول) دخيل‌ باشند اما هرچه‌ هست‌ از لفظ‌ و معنا، يكسره‌ ماورايي‌ است؛ ذهن‌ و ذهنيت‌ پيامبر9، فرهنگ‌ زمانه‌ يا ساير عوامل‌ در هويت‌ قرآن‌ و گوهر ماورايي‌ آن‌ موثر نبوده‌ است. عناصري‌ همچون‌
1. قدسيت‌ متن‌ و محتوا،
2. فرابشري‌ و اعجازنمون‌ بودن‌ متن‌ و محتوا،
3. عصمت‌ و خطاناپذيري‌ گزاره‌هاي‌ قرآني، لازمة‌ وحيانيت‌ قرآن‌ است. آيات‌ زير از جمله‌ شواهد قدسيت‌ متن‌ و محتواي‌ قرآن‌ است: نَزَلَ‌ بِهِ‌ الرُّوحُ‌ الامِين‌ (الشعرأ (26): 193). ما زاغَ‌ البَصَرُ‌ وَ‌ ما طَغي‌ (النجم‌ (53): 17). لا تُحَرٍّك‌ بِهِ‌ لِسانَكَ‌ لِتَعجِل‌ بِهِ‌ - اِنَّ‌ عَلَينا جَمعَهُ‌ وَ‌ قُر‌انَهُ‌ - فَاِذا قَرانَهُ‌ فَاتَّبِع‌ قُر‌انَهُ‌ - ثُمَّ‌ اِنَّ‌ عَلَينا بَيانَهُ‌ (القيمة‌ (75): 16 تا 19). وَ‌ لا تَعجَل‌ بِالقرءَ‌انِ‌ مِن‌ قَبلِ‌ أن‌ يُقضي‌ اِلَيكَ‌ وَحيُهُ‌ وَ‌ قُل‌ رَبٍّ‌ زِدني‌ علماً‌ (طه‌ (20): 114). آيات‌ زير نيز مؤ‌يد اعجاز نموني‌ قرآن‌ است: وِ‌ اِن‌ كُنتُم‌ فِي‌ رَيبٍ‌ مِما نَزَّلنَا عَلي‌ عَبدِنا فَأتُوا بِسُورِةٍ‌ من‌ مِثلِهِ‌ وَ‌اد‌عُوا شُهَدأَكُم‌ مِن‌ دُونِ‌اِ‌ اِن‌ كُنتُم‌ صادِقين‌ - فَان‌ لَّم‌ تَفعَلُوا وَ‌ لَن‌ تَفَعلوا فاتَّقُوا النارَ‌ التِي‌ وَقُودُ‌ها الناسُ‌ والحِجارَةُ‌ اُ‌عِدَّت‌ للكفِرين‌ (البقره‌ (2): 23 و 24). اَم‌ يَقولُون‌ تَقَوَّ‌ لَهُ‌ بَل‌ لا يُؤ‌مِنون‌ - فليأتُوا بِحَديثٍ‌ مِثلِهِ‌ اِن‌ كانوا صادقين‌ (الطور (52): 33 و 34). اَم‌ يَقُولُونَ‌ افتَرَيهُ‌ قُل‌ فَأتُوا بِسُورَةٍ‌ مِثلِهِ‌ وادعُوا مَنِ‌استَطَعتُم‌ مِن‌ دُونِ‌ اِ‌ اِن‌ كُنتُم‌ صادِقِين‌ (يونس‌ (10): 38). اَم‌ يَقُولُونَ‌ افتَرَئهُ‌ قُل‌ فَأتُوا بِعَشرِ‌ سُوَرٍ‌ مِثلِهِ‌ مُفتَرياتٍ‌ وَ‌اد‌عُو‌ا مَنِ‌استَطَعتُم‌ مِن‌ دُونِ‌ اللهِ‌ اِن‌ كُنتُم‌ صادِقين‌ - فَان‌ لَّم‌ يَستَجِيبُوا لَكُم‌ فَاعلَمُوا اَنَّمَا اُنزِلَ‌ بِعِلمِ‌ اِ‌ وَ‌ اَن‌ لا اِلهَ‌ اِ‌لا‌ هُوَ‌ فَهَل‌ اَنتُم‌ مُسلِمُون‌ (هود (11): 13 و 14). قُل‌ لَّئِن‌ اجتَمَعَتِ‌ الاِنسُ‌ وَ‌ الجِنُّ‌ عَلي‌ أَن‌ يَأتُوا بِمِثلِ‌ هذا القُرءانِ‌ لَايَأتُونَ‌ بِمِثلِهِ‌ وَ‌ لَو كانَ‌ بَعضُهُم‌ لِبَعضٍ‌ ظهيرا (الاسرأ (17): 88). برخي‌ ديگر آيات‌ مانند موارد زير نيز بر خطاناپذيري‌ قرآن‌ انگشت‌ تاكيد نهاده‌ است: لايَأتِيهِ‌ الباطِلُ‌ مِن‌ بَينِ‌ يَدَيهِ‌ وَ‌ لا مِن‌ خَلفِهِ‌ تَنزيلٌ‌ مِن‌ حَكِيم‌ حَميد (فصلت‌ (41): 42). اَفَ‌لا يَتَدَبَّرونَ‌ القُرءَ‌انَ‌ وَ‌ لَو‌ كَانَ‌ مِن‌ عِندِ‌ غَيرِ‌اِ‌ لَوَجَدوا فِيهِ‌اختِ‌لافاً‌ كثيراً‌ (النسأ (4): 82). ب. ادله‌ و مؤ‌يدات‌ وحيانيت‌ مي‌توان‌ براي‌ اثبات‌ وحياني‌ و ماورايي‌ بودن‌ قرآن‌ به‌ دلائل‌ و مويداتي‌ نظير موارد زير تمسك‌ جست:
1. بنا به‌ ادعاي‌ قرآن، انبيا و كتب‌ آسماني‌ پيشين‌ به‌ويژه‌ تورات‌ و انجيل، وعدة‌ ظهور پيامبر خاتم9 و نزول‌ قرآن‌ را داده‌ بودند، به‌رغم‌ طرح‌ مؤ‌كد و مكرر اين‌ ادعا از سوي‌ قرآن‌ (مانند آية‌ 157 آل‌عمران: اَلَّذينَ‌ يتَّبعونَ‌ الرَّسولَ‌ النبيَّ‌ الأمُي‌ الذي‌ يَجِدُونَه‌ مَكتوباً‌ عِندَ‌هُم‌ فِي‌التوراةِ‌ وَ‌الانجيل) هرگز يهود و نصارا منكر آن‌ نشدند و به‌جاي‌ انكار ادعا، به‌ طرق‌ و ترفندهاي‌ بي‌شماري‌ براي‌ اقناع‌ و انصراف‌ پيامبر تلاش‌ كردند، نزاع‌ها و قتال‌ها برپا كردند، كشته‌هاي‌ بسيار دادند و خسارتهاي‌ فراوان‌ را تحمل‌ كردند تا از تسليم‌ شدن‌ در قبال‌ دعوت‌ جديد تن‌ زنند، اگر وعده‌هاي‌ صريح‌ و روشني‌ در نصوص‌ توراتي‌ و انجيلي‌ عصر بعثت‌ نبود سهل‌ترين‌ راه‌ آن‌ بود كه‌ به‌جاي‌ اين‌ همه‌ ترفند و تلاش، ضمن‌ انكار، از پيامبر بخواهند در نسخة‌ كتب‌ مقدس، شواهد موجود را نشان‌ دهد تا با محرز شدن‌ فقدان‌ آن، عدم‌ صحت‌ ادعاي‌ او برملا و ديگران‌ نيز قانع‌ بشوند اما چنين‌ نكردند.
2. به‌دليل‌ نكتة‌ فوق‌ بود كه‌ بسياري‌ از يهوديان‌ و نصرانيان‌ ادعاي‌ پيامبر9 را پذيرفتند و به‌ آن‌ حضرت‌ ايمان‌ آوردند، مسلمانان‌ عصر بعثت‌ و صدر، همان‌ مردم‌ اهل‌ كتاب‌ و گاه‌ بت‌پرستان‌ پيشين‌ بودند كه‌ به‌ نبوت‌ رسول‌ اسلام‌ و وحيانيت‌ قرآن‌ اذعان‌ كرده‌ مسلمان‌ شده‌ بودند؛ اقبال‌ و اذعان‌ شاهدان‌ ميليوني‌ معاصران‌ نبوت‌ و نزول‌ به‌ وحيانيت‌ قرآن، به‌ حد و به‌نحوي‌ است‌ كه‌ به‌ لحاظ‌ عقلايي، موجب‌ وثاقت‌ و اطمينان‌ مي‌گردد.
3. چنان‌كه‌ در جاي‌ خود، بحث‌ مبسوط‌ و ممتع‌ صورت‌ بسته‌ است، قرآن‌ از جهات‌ گوناگون‌ از جمله‌ از نظر لفظي‌ و ادبي، هنري، علمي‌ و اتقان‌ آموزه‌ها، دقت‌ در طرح‌ معارف‌ علمي، انبأ از گذشته، اخبار غيبي، پيشگويي‌هاي‌ تاريخي‌ و ... اعجازآميز است، از اين‌رو به‌ تحدي‌ با مدعيان‌ هماوردي‌ و منكران‌ وحيانيت‌ و حقانيت‌ خود پرداخته‌ و تاريخ‌ نيز تفوق‌ و توفيق‌ قرآن‌ در اين‌ تحدي‌ و شكست‌ منكران‌ و ناكامي‌ مدعيان‌ را ثبت‌ كرده‌ است‌ و اين‌ واقعيت‌ تاريخي‌ نشان‌دهندة‌ هويت‌ ماورايي‌ اين‌ سند مقدس‌ است.
4. براي‌ تاييد هويت‌ ماورايي، به‌ تفاوت‌ سبك‌ و سياق‌ بياني‌ و معنايي‌ قرآن‌ با مكاتيب‌ و مكاتب‌ بشري‌ پيش‌ و پس‌ از آن‌ نيز مي‌توان‌ تمسك‌ كرد. كمااين‌كه‌ اذعان‌ قولي‌ و فعلي‌ پيامبر امين‌ و معصوم9 بر وحيانيت‌ قرآن‌ نيز كه‌ امانت‌ و صداقت‌ او براي‌ همه‌ حتا كافران‌ و عصمت‌ او براي‌ مؤ‌منان‌ محرز است‌ مي‌تواند مويد ديگري‌ براي‌ اثبات‌ هويت‌ ماورايي‌ اين‌ عطية‌ الاهي‌ باشد. ج. برايند و برونداد نهاد وحيانيت‌ يك‌ سلسله‌ تبعات‌ معرفت‌ شناختي‌ و روش‌ شناختي، بر وحيانيت‌ قرآن، مترتب‌ است، از جمله:
1. واقع‌ نمايي‌ گزاره‌هاي‌ قرآني، زيرا واقع‌نانمايي‌ با خطاناپذيري‌ سازگار نمي‌افتد،
2. مرجعيت‌ و حجيت‌ ديني‌ (لازم‌ الاتباع‌ بودن) قرآن،
3. تقدم‌ دلالت‌ قرآني‌ بر ساير دوال‌ ديني، زيرا باتوجه‌ به‌ عصمت‌ پيامبر9 در مقام‌ تلقي‌ و تعبير وحي، قرآن‌ مستقيم‌ترين‌ و مطمئن‌ترين‌ راه‌ تماس‌ خدا با انسان‌ است‌ و در قياس‌ با دوال‌ ديگر از قبيل‌ سنت‌ قولي‌ و سنت‌ فعلي، عقل‌ و ... موجب‌ ايقان‌ افزون‌تر است‌ و حجيت‌ ديني‌ ساير مدارك‌ به‌ دلالت‌ قرآني‌ احراز مي‌شود.
4. بايستگي‌ التزام‌ به‌ قواعد و ضوابط‌ ويژه‌ در فهم‌ قرآن‌ (علاوه‌ بر قواعد عام‌ فهم‌ متون‌ عقلايي) و ممنوعيت‌ كاربرد روش‌هاي‌ اصطيادي‌ (تفسير به‌ رأي) براي‌ شرح‌ مرادات‌ الهي.
5. لزوم‌ احراز صفات‌ و صلاحيت‌هاي‌ خاص‌ از سوي‌ مفسر قرآن، از قبيل: 5/1. بصيرت‌ مفسر به‌ هويت‌ قدسي‌ و الاهي‌ قرآن، 5/2. طهارت‌ و تقوي‌ (التزام‌ به‌ علم‌ و عقيدة‌ حاصل‌ از فهم)، 5/3. راسخيت‌ در علم، 5/4. ... نهاد دوم: هدايت‌ مآلي‌ قرآن‌ أ. تحليل‌ هدايت‌ مآلي‌ (باتوجه‌ به‌ ماهيت‌ و مراتب‌ هدايت) هدايت، در لغت‌ عبارت‌ است‌ از دلالت‌ و راه‌ نمودن‌ از سر لطف؛ واژة‌ هُدي‌ و هدايت، در اصل‌ به‌ يك‌ معنا است‌ اما كلمة‌ «هُدي» در قرآن‌ براي‌ هدايت‌ الاهي‌ به‌ كار مي‌رود. اِنَّ‌ هُدي‌اِ‌ هُوالهُدي‌ (البقره‌ (2): 12). هدايت‌ را مي‌توان‌ سير و صيرورت‌ خلق‌ به‌ سمت‌ كمال‌ منظور خالق‌ متعال‌ تعبير كرد؛ هدايت‌ داراي‌ شش‌ قسم‌ يا مرتبه‌ به‌ ترتيب‌ زير است: 1. هدايت‌ تكويني، كه‌ مراد از آن، غرايز و طبايع‌ تعبيه‌ شده‌ در طبيعت‌ و بُعد مُلكي‌ مخلوقات‌ است‌ و آيات‌ زير به‌ اين‌ قسم‌ اشاره‌ دارد. رَبُّنا الَّذي‌ اَ‌عطي‌ كُلَّ‌ شَيءٍ‌ خَلقَهُ‌ ثُمَّ‌ هَدي‌ (طه‌ (20): 5). وَ‌ اَوحي‌ رَبُّك‌ اِلي‌ النَحل‌ اَنِ‌ اتَّخَدي‌ مِنَ‌ الجِبال‌ بيوتاً‌ ... (النحل‌ (16): 68). 2. هدايت‌ فطري، كه‌ به‌ هدايت‌ برخاسته‌ از فطرت‌ ملكوتي‌ مخلوقات‌ مكلف‌ اطلاق‌ مي‌شود و در آية‌ زير بدان‌ اشاره‌ شده‌ است: وَتفسٍ‌ وَ‌ ما سو‌اها فَاَلهَمَها فُجوَرَ‌ها وَ‌ تَقواها (الشمس‌ (91): 8). 3. هدايت‌ عقلي، كه‌ با ره‌يافتن‌ به‌ معرفت‌ و معيشت‌ به‌ مدد خرد غيرمشوب‌ صورت‌ مي‌بندد و در آياتي‌ نظير آية‌ زير از آن‌ سخن‌ رفته‌ است: اَفَلَم‌ يَسيروُ‌ا فِي‌الأَرضِ‌ فَتَكُونَ‌ لَهُم‌ قلوُبٌ‌ يَعقِلُون‌ بِها اَو‌ آذانٌ‌ يَسمَعُونَ‌ بِها فَاَنها لا تَعمَي‌ الأبصارُ‌ و لكن‌ تَعمَي‌ القُلوبُ‌ الَّتي‌ فِي‌الصُّدور (الحج‌ (22): 46). 4. هدايت‌ وحياني، كه‌ رهيابي‌ از رهگذر رهنمودهاي‌ منزل‌ به‌ انبيأ رخ‌ مي‌دهد و در آيات‌ زير بدان‌ تصريح‌ شده‌ است: وَ‌ جَعَلناهُم‌ اَئمَّةً‌ يَهدون‌ باَمرنا وَ‌ اوحينا اِلَيهم‌ فِعلَ‌ الخيراتَ‌ (الانبيأ (21) :73). وَ‌ جَعلنا مِنهُم‌ اَئِمَّةً‌ يَهدوُنَ‌ بِاَمرِنا (السجده‌ (32): 24). وَ‌ اِنَّكَ‌ لَتَهتَدي‌ اِلي‌ صِراطٍ‌ مُستَقيمٍ‌ (الشوري‌ (42): 52). وَ‌ لِكُلٍّ‌ قِومٍ‌ هاد (الرعد (13): 7). 5. هدايت‌ افاضي، مراد ما از آن‌ هدايت‌ مضاعف‌ و تكميلي‌ است‌ كه‌ در پي‌ پذيرش‌ مراتب‌ پيشين‌ هدايت‌ به‌ويژه‌ هدايت‌ وحياني، نصيب‌ مهتدي‌ (فرد هدايت‌پذير) مي‌شود، آيات‌ زير به‌ اين‌ قسم‌ اشاره‌ دارد: وَ‌الذينَ‌ اهتَدَوا زادَ‌هُم‌ هُديَ‌ (محمد (47): 17). وَ‌ مَن‌ يُؤ‌مِن‌ بِاِ‌ يَهدِ‌ قَلبَه‌ (التغابن‌ (64): 11). اِنَّ‌ الذينَ‌ آمَنوُ‌ا وَ‌ عَمِلوا الصالحاتِ‌ يَهديهِم‌ رَبُّهم‌ بِايمانِهِم‌ (يونس‌ (10): 9). وَ‌الذينَ‌ جاهَدوا فينا لَنَهدينَّهم‌ سُبُلَنا (العنكبوت‌ (29): 69). وَ‌ يَزيدُ‌اُ‌ الذينَ‌ اهتَدوا هُديً‌ (مريم‌ (19): 76). فَهَدي‌ اُ‌ الذينَ‌ آمَنوا (البقره‌ (2): 213). وَ‌اُ‌ لا يَهدي‌ القَومَ‌ الظالمين‌ (البقره‌ (2): 258). اِنَّكَ‌ لا تَهدي‌ مَن‌ احبَبتَ‌ وَلكنَّ‌ اَ‌ يَهدي‌ مَن‌ يَشأ (القصص‌ (28): 56). ذلكَ‌ بِانَّهُم‌ استَحَبُّوا الحَياةَ‌ الدُّنيا عَلَي‌ الاخِرَةِ‌ وَ‌ ان‌ اَ‌ لا يَهدي‌ القَومَ‌ الكافِرينَ‌ (النحل‌ (16): 107). 6. هدايت‌ اشراقي، كه‌ به‌ راهنمايي‌ الهامي‌ باطني‌ كه‌ نصيب‌ آدمي‌ مي‌گردد اطلاق‌ مي‌كنيم‌ و در آيات‌ زير از آن‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است: وَ‌ اَوحَينا اِلي‌ اُمٍّ‌ مُوسي‌ اَن‌ اَرضِعيهِ‌ ... (القصص‌ (28) :7). وَ‌ لَقَد‌ مَنَنا عَلَيكَ‌ مَرَّةً‌اُخري‌ اِذ‌ اَوحَينا اِلي‌ اُمٍّكَ‌ ما يُوحي‌ (طه‌ (20) :38). چند نكته‌ و تذكار 1. هدايت‌هاي‌ شش‌گانه، جز قسم‌ اول‌ (تكويني) و ششم‌ (اشراقي) به‌ نحو طولي‌ بر همديگر مترتب‌اند، زيرا تا قسم‌ دوم‌ حاصل‌ نيامده‌ باشد و مكلف‌ به‌ آن‌ ملتزم‌ نشده‌ باشد ساير اقسام‌ حاصل‌ نخواهد آمد و همين‌گونه‌ است‌ نسبت‌ قسم‌ سوم‌ به‌ چهارم‌ و پنجم‌ و نيز نسبت‌ قسم‌ چهارم‌ به‌ قسم‌ پنجم. هدايت‌ افاضي، تحت‌ مشيت‌ الاهي‌ صورت‌ مي‌بندد. و هر جا در قرآن، امكان‌ هدايت‌ جز از سوي‌ خدا، سلب‌ مي‌شود، همان‌ قسم‌ پنجم‌ مراد است. كَيفَ‌ يَهدِ‌ي‌ اللهُ‌ قَوماً‌ كَفَروا بَعدِ‌ ايمانِهِم‌ وَ‌ شَهِدُوا اَنَّ‌ الرَّسوُلَ‌ حَقُّ‌ وَ‌ جائَهُمُ‌ البَيٍّناتُ‌ وَ‌ اُ‌ لايَهدي‌ القَومَ‌ الظالِمينَ‌ (آل‌ عمران‌ (3): 86). ذلِك‌ بِأنَّهُم‌ آمَنوُ‌ا ثُّمَ‌ كَفَروُ‌ا فَطُبِعَ‌ عَلي‌ قلوبِهِم‌ فَهُم‌ لا يَفقَهون‌ (المنافقون‌ (63): 3). 2. مي‌توان‌ هدايت‌ (معطوف‌ به‌ انسان) را به‌ دو قسم‌ «ناخودآگاهانة‌ غير ارادي» كه‌ به‌ كمال‌ اول‌ و ثاني‌ اطلاق‌ مي‌شود (قسم‌ يكم‌ و پنجم‌ و ششم)، و «خودآگاه‌ ارادي» (قسم‌ دوم، سوم‌ و چهارم) تقسيم‌ كرد؛ متعلَّقِ‌ هدايتِ‌ ارادي‌ فعل‌ خالق‌ است‌ لذا «ايصال‌ الي‌ المطلوب» است‌ و تخلف‌ نمي‌پذيرد: اَ‌لا‌ لَه‌ الخَلقُ‌ وَ‌الأمر (اعراف/7: 54) اَلذي‌ خَلَقَني‌ فَهُوَ‌ يَهدين‌ (شعرا (26): 78). متعلَّق‌ هدايت‌ ارادي، فعل‌ خلق‌ است‌ و متأثر از حسن‌ اختيار و سوء اختيار آدمي‌ است‌ - هر چند با واسطه؛ از اين‌رو اين‌ قسم، تنها ارائة‌ طريق‌ به‌ شمار مي‌رود و امكان‌ تخطي‌ و تخلف‌ از آن‌ وجود دارد: اِنا هَدَيناهُ‌ السَّبيلَ‌ اِما شاكراً‌ وَ‌ اِما كَفوُراً‌ (انسان‌ (72): 3). وَ‌ هَدَيناهُ‌ النَّجدَينِ‌ (بلد (90):10). 3. از حيث‌ ديگر مي‌توان‌ هدايت‌ معطوف‌ به‌ آدمي‌ را به‌ هدايت‌ ابتدايي‌ و هدايت‌ اهتدايي‌ تقسيم‌ كرد؛ برخي‌ مراتب‌ نسبت‌ به‌ مرتبه‌ پيش‌ از خود اهتدايي‌ است، يعني‌ نتيجه‌ هدايت‌پذيري‌ در رتبة‌ پيش‌ از خود است: وَ‌ يَزيدُ‌ اُ‌ الَّذينَ‌ اهتَدَوا هُديً‌ (مريم‌ (19): 76). وَ‌ الذينَ‌ اهتَدَوا زادَ‌هُم‌ هُديً‌ (محمد (47): 17). وَ‌ الذينَ‌ آمَنوُ‌ا زادَ‌هُم‌ هُديً‌ آتاهُم‌ تَقواهُم‌ (محمد (47): 17). 4. چون‌ هدايت، صيرورت‌ است، استدامة‌ خلقت‌ (و خلق‌ مدام) قلمداد مي‌شود، لهذا هر چيزي‌ كه‌ در خلقت‌ خود محتاج‌ به‌ غير است‌ در هدايت‌ و صيرورت‌ نيز محتاج‌ مي‌باشد، از اين‌ رو همة‌ هدايت‌ها بايد به‌ هادي‌ بالذات‌ منتهي‌ شود و الا ضلالت‌ خواهد بود: اِنَّ‌ هُدي‌ا هُوالهُدي‌ (البقره‌ (2): 120). لهذا مي‌توان‌ هدايت‌ و (هادي) را به‌ دو قسم‌ 1. «بالذات» و «بلاواسطه»، 2. بالتبع‌ و بالواسطه، تقسيم‌ كرد: وَلكن‌ جَعَلناهُ‌ نُوراً‌ نَهدي‌ بِهِ‌ مَن‌ نَشأ مِن‌ عِبادِنا وَ‌ اِنَّكَ‌ لَتَهتَدي‌ اِلي‌ صِراطٍ‌ مُستَقيمٍ‌ (شوري‌ (42): 52). 5. قرآن‌ عهده‌دار هدايت‌ وحياني‌ (قسم‌ چهارم) است، زيرا سند نبوت‌ رسول‌اكرم9 است‌ كه‌ غايت‌ رسالتش‌ هدايت‌ بشريت‌ است: الم. ذلِكَ‌ الكِتابُ‌ لا رَيبَ‌ فيهِ‌ هُديً‌ لِلمُتَّقينَ‌ (البقره‌ (2): 1). هذا بَصائِرٌ‌ مِن‌ رَبٍّكُم‌ وَ‌ هُديً‌ و رحمةً‌ لِقَومٍ‌ يُؤ‌مِنُونَ‌ (الأعراف‌ (7): 23). يا اَيُّهَا النَّاسُ‌ قَد‌ جَ‌آءَتكُم‌ مَو‌عِظَةٌ‌ مِن‌ رَّبٍّكُم‌ وَ‌ شِفَ‌آءٌ‌ لٍّمَا فيِ‌ الصُّدُورِ‌ وِ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمَةٌ‌ لِلمُؤمِنِينَ‌ (يونس‌ (10): 57). وَ‌ مَ‌آ أَنزَلنَا عَلَيكَ‌ الكِتَبَ‌ اِ‌لاَّ‌ لِتُبَيٍّنَ‌ لَهُمُ‌ الَّذِ‌ي‌ اختَلَفوُ‌ا‌ فِيهِ‌ وَ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمَةً‌ لِقَومٍ‌ يُؤ‌مِنُونَ‌ (نحل‌ (16): 64). وَ‌ يَومَ‌ نَبعَثُ‌ فيِ‌ كُلٍّ‌ اُمَّةٍ‌ شَهِيداً‌ عَلَيهِم‌ مِن‌ اَنفُسِهِم‌ وِ‌ جِئنَابِكَ‌ شَهِيداً‌ عَلَي‌ هَؤ‌لَ‌آءِ‌ وَ‌ نَزَّلنَا عَلَيكَ‌ الكِتَبَ‌ تِبيَناً‌ لٍّكُلٍّ‌ شَيءٍ‌ وَ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمَةً‌ وَ‌ بُشرَ‌ي‌ لِلمُسلِمَينَ‌ (النحل‌ (16): 89). تَنزِيلُ‌ الكِتَبِ‌ مِنَ‌ اللهِ‌ العَزِيزِ‌الحَكيمِ‌ (جاثيه‌ (45): 2). و ... براي‌ افراد خاصي‌ كه‌ از صلاحيت‌ها و مرتبة‌ وجودي‌ متعالي‌ برخوردارند، قرآن‌ مي‌تواند واسطة‌ هدايت‌ افاضي‌ (قسم‌ پنجم) قرار گيرد. ب. ادله‌ و مويدات‌ هدايت‌ مآلي‌ 1. قرآن‌ سند اصلي‌ نبوت‌ و مشتمل‌ بر امهات‌ مدعيات‌ پيامبر گرامي‌ اسلام9 است، اگر هدايت‌گر نباشد، دست‌ رسول‌ از حجت، تهي‌ و رسالت‌ وي‌ بيهوده‌ خواهد شد. 2. خداوند در ضمن‌ آيات‌ فراوان‌ به‌ هدايت‌ مآل‌ بودن‌ قرآن، تصريح‌ فرموده‌ است، همچنين‌ قرآن‌ در آيات‌ بسياري‌ به‌ اسما و اوصافي‌ از قبيل‌ برهان، نور، بينة، هدي، فرقان، قول‌ فصل، مبين، بصائر و ... مسمي‌ و موصوف‌ گشته‌ كه‌ به‌ وضوح‌ بر هدايت‌ نمون‌ بودن‌ آن‌ دلالت‌ مي‌كند. يَا ايها الناسُ‌ قَد جائَكم‌ بُرهانٌ‌ مِن‌ رَبكُم‌ و اَنزلنا اِليكُم‌ نورٌ‌ فَقَد‌ جائَكُم‌ بَيٍّنةٌ‌ مِن‌ ربٍّكُم‌ وَ‌ هُديً‌ (الأ‌نعام‌ (6): 157). تَبارَكَ‌ الذي‌ نَزَّل‌ الفُرقانَ‌ علي‌ عَبدِهِ‌ ليكُون‌ لِلعالمينَ‌ نذيراً‌ اِنَّهُ‌ لَقوَلٌ‌ فَصلٌ‌ وَ‌ ما هوَ‌ بالهَزلِ‌ (الطارق‌ (86): 13 و 14). وَلكن‌ جَعَلناهُ‌ نُوراً‌ نَهدي‌ بِهِ‌ (الشوري‌ (42): 52). مِنَ‌ اِ‌ نورٌ‌ و كتابٌ‌ مُبينٌ‌ (المائده‌ (5): 15). هذا بَصائِرٌ‌ مِن‌ رَبٍّكُم‌ وَ‌ هُديً‌ و رحمةً‌ لِقَومٍ‌ يُؤ‌مِنُونَ‌ (الاعراف‌ (7): 203). 3. در احاديث‌ (سنت‌ قولي) معصومين، بر هدايتگري‌ قرآن‌ شواهد فراواني‌ وجود دارد. 4. سنت‌ فعلي‌ معصومين‌ نيز در معامله‌ با قرآن، به‌ وضوح‌ بر هدايت‌ مآلي‌ آن‌ تأكيد مي‌ورزد. ج. برآيند و برونداد نهاد هدايت‌ مآلي‌ برخي‌ از پيامدهاي‌ معرفت‌شناختي‌ و روش‌شناختي‌ بر ساخته‌ بر نهاد «هدايت‌ مآلي» به‌ شرح‌ زير است: 1. معني‌داري‌ قضاياي‌ مندرج‌ در قرآن، زيرا اگر گزاره‌هاي‌ قرآني‌ معنادار نباشد هدايت‌گري‌ ممكن‌ نخواهد بود. آياتي‌ چون: وَ‌اُ‌ يَقُولُ‌ الحَقَّ‌ وَ‌ هُوَ‌ يَهدِ‌ي‌ السَّبيل‌ (الاحزاب‌ (33): 4). اِنَّ‌ هذَ‌ا القُر‌انَ‌ يَهدِ‌ي‌ لِلَّتي‌ هِيَ‌ أَقوَمُ‌ وَ‌ يُبَشٍّرُ‌ المؤ‌مِنينَ‌ الذين‌ لا يُؤ‌مِنُونَ‌ بِالاخِرَةِ‌ أَ‌عتَدنا لَهُم‌ عَذاباً‌ اَليماً‌ (الاسرأ (17): 9). نيز مؤ‌يد اين‌ مدعا است. 2. خطاناپذيري‌ قرآن‌ و نزاهت‌ آن‌ از اغرأ و اغوأ، زيرا هادي‌ بايد خود مهتدي‌ باشد، آيات‌ زير نيز مويد اين‌ اصل‌ است: مَا ضَلَّ‌ صَاحِبُكُم‌ وَ‌ مَا غَوَ‌ي‌ (النجم‌ (53): 2). قُل‌ هَل‌ مِن‌ شُرِكَ‌آئِكُم‌ مَّن‌ يِهدِ‌ي‌ اِلَي‌ الحَقٍّ‌ قُلِ‌ اُ‌ يَهدِ‌ي‌ لِلحَقٍّ‌ أَفَمَن‌ يَهدِ‌ي‌ اِلَي‌ الحَقٍّ‌ أَحَقُّ‌ أَن‌ يُتَّبَعَ‌ أَمَّن‌ لاَّيَهِدٍّ‌ي‌ اِل‌آ أَن‌ يُهدَ‌ي‌ فَمَا لَكُم‌ كَيفَ‌ تَحكُموُنَ‌ (يونس‌ (10): 35). لاَّ‌ يَأتِيهِ‌ الباطِلُ‌ مِن‌ بَينِ‌ يَدَيهِ‌ وَ‌ لاَ‌ مِن‌ خَلفِهِ‌ تَنزِيلٌ‌ مٍّن‌ حَكِيمٍ‌ حَمِيدٍ‌ (فصلت‌ (41): 42). 3. فهم‌پذيري‌ قرآن: خُشَّعاً‌ أَبصَرُ‌هُم‌ يَخرُجوُنَ‌ مِنَ‌ الأَجدَ‌اثِ‌ كَأَنَّهُم‌ جَرَ‌ادٌ‌ مُّنتَشِرٌ‌ (القمر (54): 7). 4. حجيت‌ دلالت‌هاي‌ قرآني. 5. روشن‌ شدن‌ رويكرد و كاركرد مطالب‌ غيرتشريعي‌ و غيرعقيدتي‌ مذكور در قرآن‌ (به‌ تعبير ديگر انكشاف‌ علت‌ و جهت‌ طرح‌ مباحثي‌ از قبيل‌ قصص‌ و تاريخ، معارف‌ علمي‌ و ... در آيات). 6. جامعيت‌ و جاودانگي‌ تعاليم‌ قرآن: وَ‌ نَزَّلنَا عَلَيكَ‌ الكِتَبَ‌ تِبيناً‌ لٍّكُلٍّ‌ شَيءٍ‌ وِ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمَةً‌ وَ‌ بُشرَ‌ي‌ لِلمُسلِمِينَ‌ (النحل‌ (16): 89). 7. لزوم‌ كاربرد قواعد محاوره‌اي‌ عقلايي‌ فهم‌ متون، در تفسير قرآن، زيرا مخاطب‌ و متعلق‌ هدايت‌ الاهي‌ عقلايند، از اين‌رو قطعاً‌ خداوند به‌ زبان‌ محاورة‌ عقلايي‌ با آنان‌ سخن‌ گفته‌ است‌ پس‌ بايد قواعد فهم‌ خطاب‌ عقلايي‌ در فهم‌ قرآن‌ نيز به‌كار گرفته‌ شود. (در اين‌ خصوص‌ ذيل‌ نهاد سوم‌ بيش‌تر توضيح‌ خواهيم‌ داد). نهاد سوم: هويت‌ عقلايي‌ ساخت‌ عمومي‌ زبان‌ قرآن‌ أ. تحليل‌ هويت‌ زبان‌ قرآن‌ مراد از هويت‌ زبان‌ قرآن، نوع‌ كارساخت‌ ارتباطي‌ و دلالي‌ واژگان، عبارتها و جمله‌ها نيز كل‌ متن‌ آن‌ است‌ در مقام‌ مواجهه‌ با مخاطبان‌ خود. به‌ نظر ما، لاية‌ عام‌ خطابات‌ قرآني‌ ضمن‌ اشتمال‌ زبان‌ قرآن‌ بر كارساخت‌هاي‌ ويژه‌ به‌ جهت‌ وحياني‌ و فرابشري‌ بودن‌ آن‌ - از همان‌ ساخت‌ و سياق‌ لسان‌ محاوره‌اي‌ عقلايي‌ پيروي‌ كرده‌ است‌ - قرآن‌ نيز خود اين‌ نظريه‌ را تاييد مي‌كند. هذابَ‌لاغٌ‌ للِناسِ‌ وَ‌ لِيُنذَروُ‌ا بِهِ‌ وَ‌ لِيَعلَموُ‌ا اَنَّما هُوَ‌ اِلَّهٌ‌ واحِدٌ‌ وَ‌ لِيَذَّكَّرَ‌ اوُلوُ‌ا الأَلبابِ‌ (ابراهيم‌ (14): 52). مجموعة‌ نظريه‌هاي‌ مطرح‌ در زمينة‌ زبان‌ دين‌ به‌ پنج‌ رويكرد كلان‌ قابل‌ تقسيم‌ و طبقه‌بندي‌ است: يك. رويكرد پوزيتيويستي‌ (بي‌معناانگاري‌ زبان‌ دين) اين‌ نظريه‌ چنين‌ تبيين‌ مي‌شود: 1. هستي‌ منحصر در وجودات‌ مادي‌ است، 2. روش‌ آزمون‌ صحت‌ و سقم‌ گزاره‌ها، منحصر به‌ روش‌ تجربي‌ است، 3. گزاره‌هاي‌ ديني، فلسفي، اخلاقي، عرفاني، قابليت‌ آزمون‌ تجربي‌ ندارند، - پس‌ گزاره‌هاي‌ ديني‌ و... معنادار و واقع‌ نما نيستند. دو. رويكرد كاركردگرا اين‌ رويكرد مشتمل‌ بر نظرها و نظريه‌هاي‌ متنوعي‌ است‌ كه‌ وجه‌ اشتراك‌ آن‌ها تاكيد بر كاركرد داشتن‌ زبان‌ دين، هرچند بدون‌ واقع‌نمايي‌ و حكايت‌گري‌ است. سه. رويكرد نمادين‌انگاري‌ عوامل‌ زير موجب‌ تكوين‌ نظريه‌هاي‌ واقع‌نانما و مجازي‌انگاري‌ زبان‌ دين‌ در روزگار ما است: 1. نارسايي‌ و قابل‌ توجيه‌ نبودن‌ برخي‌ مفاهيم‌ ديني‌ مانند تثليث، تجسد، و ...، در ديانت‌ رايج‌ غربي، 2. تهافت‌هاي‌ دروني‌ برخي‌ متون‌ مربوط‌ به‌ اديان‌ كهن‌ و بشر ساخته‌ يا تحريف‌ شده، 3. تعارض‌ مدعيات‌ برخي‌ متون‌ محرف‌ با علم، 4. دين‌انگاري‌ اسطوره‌ها و دينگونه‌ها كه‌ گاه‌ مشتمل‌ بر زبان‌ نمادين‌اند، 5. سيطرة‌ حس‌گرايي‌ و پوزيتيويسم‌ پنهان‌ از سويي‌ و عدم‌ امكان‌ توجيه‌ تجربي‌ برخي‌ مفاهيم‌ ديني‌ از ديگرسو، و در نتيجه‌ فروكاستن‌ دين‌ به‌ نوعي‌ تجربة‌ باطني‌ شخصي‌ در غرب‌ معاصر، در جهان‌ اسلام‌ نيز برخي‌ عوامل‌ در طرح‌ ديدگاههاي‌ مجازانگاري‌ موثر بوده، از جمله: 1. وجود پاره‌اي‌ تمثيلات‌ و تشبيهات‌ در آيات‌ و روايات، 2. درك‌ناپذيري‌ يا ديرباب‌ بودن‌ معاني‌ پاره‌اي‌ گزاره‌ها مانند: حضور همه‌جايي‌ حق: وَ‌ لِلٍّهِ‌ المَشرِقُ‌ وِ‌المَغرِبُ‌ فَأَينََما تُوِلُّوا فَثَمَّ‌ وَجهُ‌اِ‌ اِنَّ‌ اَ‌ و‌اسِعٌ‌ عَليِمٌ‌ (بقره‌ (2): 115). گفت‌ و شنود خدا با فرشتگان‌ و خلقت‌ و خلافت‌ آدم: وَ‌ اِذ‌ قَالَ‌ رَبُّكَ‌ لِلمَلئِكَةِ‌ اِني‌ جَاعِلٌ‌ فيِ‌الأَرضِ‌ خَلِيفَةً‌ قَالوُ‌ا أَتَجعَلُ‌ فِيهَا مَن‌ يُفسِدُ‌ فِيهَا وَ‌ يَسفِكُ‌ الدٍّمَ‌آءَ‌ وَ‌ نَحنُ‌ نُسَبٍّحُ‌ بِحَمدِكَ‌ وَ‌ نُقَدٍّسُ‌ لَكَ‌ قَالَ‌ اِني‌ اَ‌علَمُ‌ مَا لاَ‌ تَعلَموُنَ‌ (بقره‌ (2): 30). وَ‌ اِذ‌ قُلنَا لِلمِلئِكَةِ‌اسجُدُوا لِ‌آدَمَ‌ فَسَجَدُوا اِ‌لا‌ اِبليِسَ‌ أَبَي‌ وَ‌استَكبَرَ‌ وَ‌ كَانَ‌ مِنِ‌ الكفِرِينَ‌ (بقره‌ (2): 34). عرض‌ امانت‌ به‌ انسان: اِنا عَرَضنا الأَمانةَ‌ عَلَي‌ السَّمواتِ‌ وَ‌ الأَرضِ‌ وَ‌ الجِبالِ‌ فَاَبَينَ‌ أَن‌ يَحمِلنَها وَ‌اشفَقنَ‌ مَنها وَ‌ حَمَلَها الاِنسانُ‌ اِنَّهُ‌ كانَ‌ ظَلوماً‌ جَهُولاً‌ (الاحزاب‌ (33): 72). ذر و ميثاق: وَ‌ اِذ‌ أَخَذَ‌ رَبُّكَ‌ مِن‌ بَني‌ آدَمَ‌ مِن‌ ظُهُورِ‌هِم‌ ذُريَّتَهُم‌ وَ‌ أَشهَدَ‌هُم‌ عَلي‌ أَنفُسِهِم‌ أَلَستُ‌ بِرَبٍّكُم‌ قَالوُ‌ا بَلَي‌ شَهِدن‌آ أَن‌ تَقُولوُ‌ا يَومَ‌ القِيامَةِ‌ اِنَّا كُنَّا عَن‌ هَذا غافِلين‌ (اعراف‌ (7): 172). 3. تعطيل‌ اجتهاد و منع‌ عقل‌ از ورود در فرايند فهم‌ دين، در ميان‌ برخي‌ فرق‌ اسلامي‌ مانند اهل‌ حديث‌ سني‌ و اخباريون‌ شيعه، 4. ظهور و گسترش‌ صوفيه‌ و باطنيه‌ ميان‌ مسلمانان. چهار. رويكرد ويژه‌انگاري‌ زبان‌ قرآن‌ برخي‌ بر اين‌ باورند كه، زبان‌ قرآن‌ از سنخ‌ گونه‌هاي‌ شناخته‌ شده‌ نيست‌ بلكه‌ زبان‌ ويژه‌اي‌ است، چنان‌كه‌ برخي‌ ديگر پنداشته‌اند زبان‌ قرآن، زبان‌ تلفيقي‌ است‌ و گونه‌هاي‌ مختلف‌ زباني‌ را براي‌ وصول‌ به‌ مقاصد خود استخدام‌ كرده‌ است؛ منشأ چنين‌ انگاره‌هايي، اشتمال‌ زبان‌ قرآن‌ بر كار ساخت‌هاي‌ ويژة‌ فرابشري‌ و احياناً‌ بهره‌برداري‌ قرآن‌ از ساير ساخت‌ و سياق‌هاي‌ زباني‌ - عنداللزوم‌ - است. بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ ملاك‌ طبقه‌بندي‌ زبانها، وجه‌ غالب‌ ساختار زبان‌ است‌ و وجه‌ غالب‌ زبان‌ قرآن، داراي‌ سياق‌ عقلايي‌ است‌ و در زبان‌ متعارف‌ عقلا نيز گاه‌ از رمز يا زبان‌ عرف‌ خاص‌ و صنايع‌ ادبي‌ استفاده‌ مي‌شود. پنج. نظرية‌ مختار چنان‌كه‌ اشارت‌ شد لاية‌ عام‌ خطابات‌ قرآني‌ از همان‌ ساخت‌ و سياق‌ لسان‌ محاوره‌ و مفاهمة‌ عقلايي‌ پيروي‌ كرده، هر چند زبان‌ قرآن‌ داراي‌ كارساخت‌هاي‌ ويژه‌اي‌ نيز مي‌باشد كه‌ مقتضاي‌ ماورايي‌ و فراتاريخي‌ و فرااقليمي‌ بودن‌ آن‌ است. حسن‌ نظرية‌ مختار نزديك‌ ساختن‌ پاره‌اي‌ از آراي‌ مشهور در ميان‌ متفكران‌ مسلمان‌ و همچنين‌ جمع‌ ميان‌ متعارف‌انگاري‌ و اذعان‌ به‌ امتيازات‌ فرابشري‌ زبان‌ قرآن‌ است. درخور ذكر است‌ كه‌ نظريه‌هاي‌ بي‌معناانگاري‌ و كاركردگرا، در ادبيات‌ ديني‌ اسلامي، سابقه‌اي‌ ندارد. و نمادين‌ انگاشتن‌ زبان‌ قرآن‌ يا ويژه‌انگاري‌ ساخت‌ زباني‌ متون‌ مقدس‌ (و گاه‌ نامفهوم‌پنداري‌ آن) از سوي‌ برخي‌ اشخاص‌ يا فرق‌ اسلامي‌ مطرح‌ شده‌ است. ب. ادله‌ و مؤ‌يدات‌ نظرية‌ مختار 1. رجوع‌ به‌ وجدان: هر چند برخي‌ مدعيات‌ نظريه‌هاي‌ رقيب‌ و شواهد آن، فقط‌ به‌ نحو قضية‌ موجبة‌ جزئيه‌ ممكن‌ است‌ صادق‌ باشد اما قابل‌ درك‌ بودن‌ بخش‌ عمدة‌ متون‌ ديني‌ را به‌ وضوح‌ وجداني‌ مي‌يابيم. 2. ادلة‌ عقلي‌ و كلامي: 2/1. دليل‌ يكم: 1. چون‌ قرآن‌ (و نيز ساير متون‌ اسلامي) براي‌ هدايت‌ آدمي‌ به‌ مقصد مقصود حق‌ نازل‌ شده، از بي‌معنايي‌ يا غيرمعرفت‌زايي‌ يا واقع‌نانمايي‌ آن‌ نقض‌ غرض‌ و لغويت‌ لازم‌ مي‌آيد، 2. فعل‌ و قول‌ لغو بر حكيم‌ متعال‌ قبيح‌ است، پس‌ قرآن‌ به‌ لساني‌ عامه‌فهم‌ كه‌ همان‌ شيوة‌ عقلايي‌ محاوره‌ است‌ نازل‌ گشته‌ است. 2/2. دليل‌ دوم: 1. بي‌ترديد، بر رفتار و گفتار آدمي‌ عقاب‌ و ثواب‌ مترتب‌ است، 2. اگر مشيت‌ تشريعي‌ الاهي‌ به‌ نحو معقول‌ و زودياب‌ بيان‌ نشده‌ باشد، بيان‌ امر و نهي‌ او به‌ عباد واصل‌ نمي‌گردد، 3. عقاب‌ بلابيان، قبيح‌ است، 4. قبيح‌ از ساحت‌ سبحاني‌ بدور است. - پس‌ زبان‌ متون‌ ديني‌ عامه‌ فهم‌ و عقلايي‌ است. 2/3. براي‌ اثبات‌ هويت‌ عقلايي‌ زبان‌ قرآن، به‌ «عدل‌ الهي» و «رحمت‌ ربوبي» «قاعدة‌ لطف» نيز مي‌توان‌ تمسك‌ كرد؛ زيرا ديرياب‌ يا بي‌معنايي‌ گزاره‌هاي‌ ديني‌ خلاف‌ عدل‌ و رحمت‌ و لطف‌ است. 3. شواهد قرآني‌ نظرية‌ مختار 3/1. آياتي‌ از قبيل‌ موارد زير، واقع‌نانمايي‌ زبان‌ قرآن‌ را مردود مي‌داند: لا يأتيهِ‌ الباطِلُ‌ مِن‌ بَينِ‌ يَدَيهِ‌ وَ‌ لا مِن‌ خَلفِهِ‌ (قصص‌ (28): 42). وَ‌ بِالحَقٍّ‌ اَنزَلناهُ‌ وَ‌ بِالحَقٍّ‌ نَزَل‌ (اسرأ (17): 5). ذلِكَ‌ مِن‌ اَنبأِ‌ الغَيبِ‌ نُوحيهِ‌ اِلَيكَ‌ (آل‌عمران‌ (3): 44). اِنَّهُ‌ لَقَولٌ‌ فَصلٌ‌ وَ‌ ما هُوَ‌ بِالهَزلِ‌ (الطارق‌ (86): 14). 3/2. در آيات‌ فراوان، هدف‌هايي‌ چون‌ هدايت، (مانند آياتي‌ كه‌ در ذيل‌ نهاد هدايت‌ مآلي‌ مذكور افتاد): تذكر و غفلت‌زدايي: مانند: وَ‌ لَقَد‌ يَسٍّرنَاالقُر‌آنَ‌ لِلذٍّكرِ‌ فَهَل‌ مِن‌ مُّدَّكِرٍ‌ (القمر (54): 17، 22، 32 و 40). و خردورزي‌ و معرفت، مانند: اِنَّا أَنزَلناهُ‌ قُر‌انَاً‌ عَرَبِياً‌ لَّعَلَّكُم‌ تَعقِلُون‌ (يوسف‌ / 12:2)، اِنا جَعَلناه‌ قرآناً‌ عَرَبياً‌ لَعَلَّكُم‌ تَعقِلونَ‌ (زخرف‌ (43): 3). غايت‌ و كاركرد دين‌ و وحي‌ قلمداد شده‌ است. آيا با زبان‌ ناواقع‌نما اين‌ غايات‌ دست‌ يا فتني‌ است؟ 3/3. آياتي‌ از قبيل‌ موارد زير، انگارة‌ رمزي، اسطوره‌اي‌ و شعرگونگي‌ زبان‌ قرآن‌ را ابطال‌ مي‌كند: اَم‌ يَقُولُونَ‌ شاعِرٌ‌ نَتَرَ‌ بَّصُ‌ بِهِ‌ رَيبٌ‌ المَنُونِ‌ (الطور (52): 30). وَ‌ ما عَلَّمناهُ‌ الشٍّعرَ‌ وَ‌ ما يَنبغي‌ له‌ (يس‌ (36): 69). وَ‌ مِنهُم‌ مَن‌ يَستَمِعُ‌ اِلَيكَ... يَقُولُ‌ الَّذينَ‌ كَفَروا اِن‌ هذا اِ‌لا‌ أساطيرُ‌ الأَوَّلينَ‌ (الانعام‌ (6): 25). وَ‌ اِذ‌ا تُتلي‌ عَلَيهِم‌ ‌اياتُنا قالوا قَد‌ سَمِعنا لَو‌ نَشَأُ‌ لَقُلنا مِثلَ‌ هذا ِ‌ان‌ هذا ِ‌الا‌ اَساطِيرُ‌ الاَوَلين‌ (الانفال‌ (8): 31). وَ‌ اِذَ‌ا قِيلَ‌ لَهُم‌ مَّاذَ‌آ أَنزَلَ‌ رَبُّكُم‌ قَالُوَّ‌ا أَساطِيرُ‌ الأَوَّلِين‌ (النحل‌ (16): 24). وَ‌ قَالُوَّ‌ا أَساطِيرُ‌ الأَوَّلِينَ‌ اكتَتَبَهَا فَهِيَ‌ تُملَي‌ عَلَيهِ‌ بُكرَةً‌ وَ‌ أَصِيلاً‌ (الفرقان‌ (25): 5). لَقَد‌ وُ‌عِدنَا هَذَ‌ا نَحنُ‌ وَ‌ ءَ‌ابَ‌آؤُنَا مِن‌ قَبلُ‌ اِن‌ هَذ‌آ اِل‌آ أَسَطِيرُ‌ الأَوَّليِن‌ (النمل‌ (27): 68). اِذَ‌ا تُتلي‌ عَلَيهِ‌ ءَ‌اياتُنا قَالَ‌ أَساطِيرُ‌الأَوَّلين‌ (القلم‌ (68): 15). وَيلٌ‌ يَومَئِذٍ‌ لٍّلمُكذٍّبِين...؛ اِذَ‌ا تُتلَي‌ عَلَيهِ‌ ءَ‌ايَتُنَا قَالَ‌ أَسَاطِيرُ‌ الأَوَّليِن‌ (المطففين‌ (83): 10 - 13). 3/4. اوصاف‌ و اسامي‌ اطلاق‌ شده‌ بر قرآن، همه‌ از رسانايي‌ و وضوح‌ و در نتيجه‌ واقع‌نمايي‌ كلام‌ الاهي‌ حكايت‌ مي‌كند، اوصافي‌ مانند: بينه‌ و هدي: أَو‌ تَقوُلوُ‌ا لَو‌ أَنَّ‌آ أُنزِلَ‌ عَلَينَاالكِتابُ‌ لَكُن‌آ أَ‌هدَ‌ي‌ مِنهُم‌ فَقَد‌ جَ‌آءَكُم‌ بَيَّنَةٌ‌ مِن‌ رَّبٍّكُم‌ وَ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمَةٌ‌ فَمَن‌ أَظلَمُ‌ مِمَّن‌ كَذَّبَ‌ بِاياتِ‌اُ‌ ... (الانعام‌ (6): 157). و نور و مبين: يا أَ‌هلَ‌ الكِتابِ‌ قَد‌ جَ‌آءَكُم‌ رَسوُلُنَا يُبَيٍّنُ‌ لَكُم‌ كَثِيراً‌ ممَّا كُنتُم‌ تُخفوُنَ‌ مِنَ‌ الكِتابِ‌ وَ‌ يَعفوُ‌ا عَن‌ كَثِيرٌ‌ قَد‌ جَ‌آءَكُم‌ مِنَ‌اِ‌ نوُرٌ‌ وَ‌ كِتابٌ‌ مُبِينٌ‌ (المائده‌ (5): 15). بصائر: وَ‌ اِذَ‌ا لَمتَأتِهم‌ بِاياتٍ‌ قَالوُ‌ا لَو‌لاَ‌ اجتَبَيتَهَا قُل‌ اِنَّمَ‌آ أَتَّبِعُ‌ مَا يوُحَي‌ اِلَيَّ‌ مِن‌ رَّبٍّي‌ هذا بَص‌آئِرُ‌ مِن‌ رَّبٍّكُم‌ وَ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمةٌ‌ لٍّقَومٍ‌ يُؤ‌مِنُونَ‌ (الاعراف‌ (7): 203). بيان: هَذا بَيَانٌ‌ لٍّلنَّاسِ‌ وَ‌ هُدً‌ي‌ وَ‌ مَو‌عِظَةٌ‌ لٍّلمُتَّقِين‌ (آل‌ عمران‌ (3): 138). تبيان: وَ‌ يَومئذ نَبعَثة‌ فيِ‌ كُلٍّ‌ أُمَّةٍ‌ شَهِيداً‌ عَلَيهِم‌ مٍّن‌ أَنفُسِهِم‌ وَ‌ جِئنَابِكَ‌ شَهِيداً‌ عَلَي‌ هَؤُ‌لاَّءِ‌ وَ‌ نَزَّلنَا عَلَيكَ‌ الكِتابَ‌ تِبيناً‌ لٍّكُلٍّ‌ شَيءٍ‌ وَ‌ هُديً‌ وَ‌ رَحمَةً‌ وَ‌ بُشرَ‌ي‌ لِلمُسلِمِينَ‌ (النحل‌ (16): 89). فرقان: شَهرُ‌ رَمَضَانَ‌ الَّذِ‌يَّ‌ أُنزِلَ‌ فِيهِ‌ القُرآنُ‌ هُدً‌ي‌ لٍّلنَّاسِ‌ وَ‌ بَيٍّنَاتٍ‌ مِنَ‌الهُدَ‌ي‌ وَ‌الفُرقَانِ‌ (البقره‌ (2): 185). وَ‌ أنزَلَ‌ الفُرقَانَ‌ انَّ‌ الَّذِينَ‌ كَفَروُ‌ا بِاياتِ‌ اِ‌ لَهُم‌ عَذَ‌ابٌ‌ شَدِيدٌ‌ وَ‌ اُ‌ عَزِيزٌ‌ ذوُ‌انتِقَام‌ (آل‌ عمران‌ (3): 4). تَبَارَكَ‌ الَّذِ‌ي‌ نَزَّلَ‌ الفُرقانَ‌ عَلي‌ عَبدِهِ‌ لِيَكوُنَ‌ لِلعالَمِينَ‌ نَذِيراً‌ (الفرقان‌ (25): 1). بلاغ: هَذ‌ا بَ‌لاغٌ‌ لٍّلنَّاسِ‌ وَ‌ لِيُنذَروُ‌ا‌ بِهِ‌ وَ‌ لِيَعلَموَُّ‌ا أَنَّمَا هُوَ‌ اِلَهٌ‌ وَحِدٌ‌ وَ‌ لِيَذَّكَّرَ‌ أُولوُ‌الأَلبَب‌ (ابراهيم‌ (14): 52). تذكره: اِ‌لاَّ‌ تَذكِرَةً‌ لٍّمَن‌ يَخشَي‌ (طه‌ (20): 30؛ الحاقه‌ (61):48). ذكر: اِنَّا نَحنُ‌ نَزَّلنَا الذٍّكرِ‌ وَ‌ اِنَّا لَهُ‌ لَحَفِظُون‌ (الحجر (15): 9). وَ‌ أَنزَلنَ‌آ اِلَيكَ‌ الذٍّكرَ‌ لِتُبَيٍّنَ‌ للنَّاسِ‌ مَا نُزٍّلَ‌ اِلَيهِم‌ وَ‌ لَعَلَّهُم‌ يَتَفَكَّرون‌ (النحل‌ (16): 44). آسان: وَ‌ لَقَد يَسَّرنَا القُرآنَ‌ لِلذٍّكرز فَهَل‌ مِن‌ مَّدَّكِرٍ‌ (القمر (54): 17). و اوصاف‌ بسيار ديگر. 4. در سنت‌ قولي‌ (اقوال‌ معصومان) در سنت‌ قولي‌ (اقوال‌ معصومان) نيز شواهد متقن‌ فراواني‌ بر تاييد نظرية‌ مختار وجود دارد، از جمله: 4/1. روايات‌ عرض‌ علي‌ الكتاب: روايات‌ بسياري‌ كه‌ براي‌ بازشناخت‌ سره‌ از ناسره، به‌ سنجش‌ اخبار وارده‌ با قرآن، از طريق‌ عرضة‌ آن‌ها به‌ آيات، امر مي‌فرمايد. مانند: - امام‌ صادق7: خَطَبَ‌ النبي9 بِمني‌ فَقالَ: اَيُّها الناسُ‌ ما جَائَكُم‌ عَني‌ يُوافِقُ‌ كِتابَ‌اِ‌ فَأَنَا قُلتُه‌ وَ‌ ما جائَكُم‌ يُخالِفُ‌ كتابَ‌اِ‌ فَلَم‌ اَقُلهُ‌ (وسايل، ج‌ 18:79). - امام‌ رضا7: فَما وَرَدَ‌ عَلَيكُم‌ مِن‌ خَبَرَينِ‌ مُختَلِفَين‌ فَاَ‌عرِضوُ‌هما عَلي‌ كتابِ‌ اِ‌ فَما كانَ‌ في‌ كِتابِ‌ اِ‌ مُوجوداً‌ حَ‌لالاً‌ اَو‌ حَراماً‌ فَاتبِعوا ما وافَقَ‌ الكتابَ‌ وَ‌ مالَم‌ يَكُن‌ في‌ الكِتابِ‌ فَاَ‌عرِضوُه‌ عَلي‌ سُنَنِ‌ النَّبيِ‌ (عيون‌ اخبار الرضا، ج‌ 2: 20). - امام‌ صادق7 عَن‌ ابيه‌ عَن‌ جدٍّه‌ علي7: اِنَّ‌ عَلي‌ كُلٍّ‌ حَقٍّ‌ حَقيقَتِهِ‌ و عَلي‌ كُلٍّ‌ صَوابٍ‌ نوراً، فَما وافَقَ‌ كتابَ‌ اللهِ‌ فَخُذوهُ‌ و ما خالَفَ‌ كتابَ‌ اِ‌ فَدَ‌عُوُه‌ (صدوق، الأمالي: 367 و مجلسي، بحار: ج‌ 2، ص‌ 227). - امام‌ هادي7: فاِذا وَرَدَ‌ حقايقُ‌ الأخبارِ‌ وَ‌ الَتمَسَت‌ شَواهِدَ‌ها مِنَ‌ التَّنزيلِ‌ فَوُجِد لَها موافقاً‌ و عَلَيه‌ دليلاً‌ كانَ‌ الأِقتدأُ‌ بِها فَرضاً‌ لايَتَعَد‌اهُ‌ اِ‌لا‌ اَ‌هلُ‌ العِنادِ‌ ... (تحف‌ العقول: 343). - امام‌ صادق7: اذا وَرَدَ‌ عليكُم‌ حديثانِ‌ مختلفانِ‌ فَاَ‌عرِضوهما عَلي‌ كتابِ‌ اللهِ‌ فما وافَقَ‌ كتابَ‌ اللهِ‌ فَخُذوه‌ و ما خالَفَ‌ كِتابَ‌ اِ‌ فَرُدُّوهُ‌ ... (وسائل، ج‌ 18: 84). - امام‌ صادق7: يَنظُرُ‌ فما وافَقَ‌ حُكمُهُ‌ حكَم‌ الكتابِ‌ وَ‌السُّنةِ‌ و خالَفَ‌ العامهَ‌ فَيُؤ‌خَذُ‌ بِهِ‌ وَ‌ يُترَكُ‌ ما خالَفَ‌ الكتابَ‌ والسُّنَّةَ‌ و وافَقَ‌ العامه‌ (وسائل، 18: 75). اين‌ احاديث، دلالت‌ دارد كه‌ زبان‌ قرآن‌ عامه‌فهم‌ است‌ و ظواهر آن‌ حجت‌ است، از اين‌رو حتا صحت‌ سنت‌ نيز بايد بدانها سنجيده‌ شود. 4/2. حديث‌ الثقلين: كه‌ متواتر قطعي‌ است‌ به‌ صراحت‌ بر فهم‌پذيري‌ زبان‌ قرآن‌ براي‌ همة‌ اقطار و اقشار دلالت‌ مي‌كند: اِني‌ تاركٌ‌ فيكُمُ‌ الثَّقَلَينِ: كِتابَ‌ اِ‌ وَ‌ عِترَتي‌ اهلَ‌ بَيتي‌ ما اِن‌ تَمَسَّكتُم‌ بِهِما لَن‌ تَضِلوا اَبداً‌ (بحار، ج‌ 2، ص‌ 226). 4/3. در احاديث‌ بي‌شماري‌ امر به‌ رجوع‌ به‌ قرآن‌ و استنطاق‌ و استفسار از آن‌ وارد شده‌ است، از جمله، خطبة‌ غدير: مَعاشِرَ‌الناسِ‌ تَدَبَّروُ‌ا القُرآنَ، وَ‌ اِفهَمُوا آياتِه‌ وَ‌انظُروُ‌ا اِلي‌ مُحكماتهٍ‌ وَ‌ لا تَتَّبِعوُ‌ا مُتشابِهَهُ‌ ... (الاحتجاج، ج‌ 1، 60). وَ‌اعلَموُ‌ا اَنَّ‌ هذا القُر‌آنَ‌ هُوَ‌ الناصِحُ‌ الذي‌ لا يَغِشُّ‌ وَ‌الهادِ‌ي‌ الذي‌ لا يُضِلُّ‌ والمحدٍّثُ‌ الذي‌ لا يَكذِب‌ و ما جالَسَ‌ هذا القرآنَ‌ اَحدٌ‌ اِ‌لاَ‌ قامَ‌ عَنهُ‌ بِزِيادةٍ‌ اَو‌ نَقيصَةٍ‌ ... (نهج‌ البلاغه، صالح: ص‌ 252، خطبه‌ 176). وَ‌ تَمَسَّك‌ بِحَبلِ‌ القُرآنِ‌ وَ‌ اِستَنصِحهُ‌ وَ‌ اَحِلَّ‌ حَ‌لالَهُ‌ وَ‌ حَرٍّم‌ حَرامَهُ‌ ... (نهج‌ البلاغه، ص‌ 459، نامة‌ 69). برخي‌ روايات، تصريح‌ به‌ فصاحت‌ لسان‌ قرآن‌ دارد: وَ‌ كتاب‌ اللهِ‌ بَينَ‌ أظهِركم‌ ناطِقٌ‌ لا يعياً‌ لسانُهُ‌ (نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 133). فَالقُر‌آنُ‌ آمِرٌ‌ زاجَرٌ‌ وَ‌ صامِتٌ‌ ناطِقٌ، حُجةُ‌ اِ‌ عَلي‌ خَلقِهِ‌ ... (نهج‌ البلاغه، خطبه‌ 183). 5. سنت‌ فعلي‌ براي‌ اثبات‌ مدعا، به‌ سيره‌ حضرات‌ معصوم‌ نيز مي‌توان‌ تمسك‌ كرد، در منابع‌ حديثي‌ و سيروي، فقهي‌ و تفسيري، نمونه‌ها و شواهد بي‌ شماري‌ مي‌شود سراغ‌ گرفت. براي‌ نمونه‌ مي‌توان‌ به‌ استدلال‌ امام‌ صادق7 به‌ ظاهر براي‌ مسح‌ جبيره‌ استناد كرد، با اين‌ عبارت‌ كه: «اِنَّ‌ هذا و شِبهَهُ‌ يُعرَف‌ مِن‌ كِتابِ‌ اللهِ» (تهذيب‌ الأحكام، ج‌ 1، ح‌ 1097). چنان‌كه‌ مذكور افتاد، به‌رغم‌ ساخت‌ محاوره‌اي‌ زبان‌ دين، قرآن‌ از كاربرد صنايع‌ ادبي، مجاز و استعاره‌ احتراز نكرده، همچنين‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر مفاهيم‌ ديرياب‌ بسياري‌ است، نيز روايات‌ بسياري‌ براي‌ قرآن‌ ظهر و بطن‌ قائل‌ است، از اين‌رو معتقديم‌ به‌رغم‌ آن‌كه‌ بخش‌ غالب‌ زبان‌ قرآن، داراي‌ ساخت‌ عقلايي‌ است، كلام‌ خدا مشتمل‌ بر كار ساخت‌هاي‌ ويژه‌اي‌ است‌ كه‌ آن‌را از سخن‌ متعارف‌ بشري‌ ممتاز مي‌سازد؛ از باب‌ نمونه‌ به‌ برخي‌ شواهدي‌ كه‌ مويد ويژگي‌هاي‌ فوق‌ است‌ اشاره‌ مي‌كنيم: نمونه‌هايي‌ از تعبيرات‌ استعاري‌ در قرآن‌ اَنزَلُ‌ مِنَ‌ السَّمأِ‌ مأً‌ سَالَت‌ اَوديةً‌ بِقَدرِ‌ها ... (الر‌عد (13): 17). وَ‌ لا‌ تَكوُنوُ‌ا كَالَّتي‌ نَقَضَت‌ غَزلَها مِن‌ بَعدِ‌ قُوَّةٍ‌ اَنكاثاً‌ ... (النحل‌ (16): 92). وَ‌ لا‌ تَجعَل‌ يَدَكَ‌ مَغلُولَةً‌ اِلي‌ عُنُقِكَ‌ وَ‌ لا‌ تَبسُطها كُلَّ‌ البَسطِ‌ فَتَقعُدَ‌ مَلوُماً‌ مَحسُوراً‌ (الاسرأ (17): 29). ... بَل‌ يَد‌اهُ‌ مَلبسُوطَتانِ‌ يُنفِقُ‌ كَيفَ‌ يَشأُ‌ (المائده‌ (5): 14 و 64). الي‌ كِتابٌ‌ اَنزَلناهُ‌ اِلَيكَ‌ لِيُخرِجَ‌ النَّاسَ‌ مِنَ‌ الظُّلُماتِ‌ اِلَي‌ النُّورِ‌ (ابراهيم‌ (14): 1). وَ‌ مَن‌ كانِ‌ في‌ هذِه‌ اَ‌عمي‌ فَهُوَ‌ فيِ‌ الأَخِرَةِ‌ اَ‌عمي‌ وَ‌ اَضَلُّ‌ سَبي‌لاً‌ (الاسرأ (17): 72). اَلَم‌ تَرَ‌ كَيفَ‌ ضَرَبَ‌ اُ‌ مَثَ‌لاً‌ كَلِمَةً‌ طَيِبَّةً‌ كَشَجَرَةٍ‌ طيٍّبَةٍ‌ اَصلُها ثابِتُ‌ وَ‌ فَر‌عُها فِي‌السَّمأِ‌ تُؤ‌تي‌ اُكُلَها كُلَّ‌ حننٍ‌ بِاِذنِ‌ رَبٍّها وَ‌ يَضرِبُ‌ اُ‌ الأَمثالَ‌ لِلناسِ‌ لَعَلَّهُم‌ يَتَذَكَّرُونَ‌ (ابراهيم‌ (14): 24 و 25). نمونه‌هايي‌ از مفاهيم‌ ويژه‌ و ديرياب‌ - آفرينش‌ آسمان‌ها در شش‌ روز: اِنَّ‌ رَبَّكُمُ‌ اُ‌ الَّذي‌ خَلَقَ‌ السَّمو‌اتِ‌ وَ‌ الأَرضَ‌ في‌ سَتَّةِ‌ أَيام‌ (الاعراف‌ (7): 54). دَ‌عوئهُم‌ فِيها سُبحانَكَ‌ اللَّهُمَّ‌ وَ‌ تَحِيَّتُهُم‌ فَيها سَ‌لامٌ‌ وَ‌ ‌اخِرُ‌ دَ‌عوئهُم‌ اَنِ‌الحَمدُ‌ لِلهِ‌ رَبِ‌ العالَمين‌ (يونس‌ (10): 3). وَ‌ هُوَ‌ الَّذي‌ خَلَقَ‌ السَّمو‌اتِ‌ وِ‌الأَرضَ‌ فيِ‌ سَتَةِ‌ أَيَّامٍ‌ وَ‌ كانَ‌ عَرشُهُ‌ عَلَي‌ المَ‌آءِ‌ لَيَبلُوَكُم‌ أَيُّكُم‌ أَحسَنُ‌ عَمَ‌لاً‌ وَ‌ لَئِن‌ قُلتَ‌ اِنَّكُم‌ مَبعُوثُونَ‌ مَن‌ بَعدِ‌ المَوتِ‌ لَيَقُولَنَّ‌ الَّذِينَ‌ كَفَرُوا اِن‌ هَذآ اِ‌لاَّ‌ سِحرٌ‌ مُّبِينٌ‌ (هود (11): 7). وَ‌ اِذَ‌ا قِيَل‌ لَهُمُ‌ اسجُدُوا لِلرَّحمَنُ‌ قَالوُ‌ا وَ‌ مَا الرَّحمَنُ‌ أَنسجُدُ‌ لِمَا تِأمُرُنَا وَ‌ زَ‌ادَ‌هُم‌ نُفُوراً‌ (الفرقان‌ (25): 59). اُ‌ الَّذي‌ خَلَقَ‌ السَّمو‌اتِ‌ وَ‌ الأَرضَ‌ وَ‌ مَا بَينَهُمَا فيِ‌ سِتَّةِ‌ أَيَّامٍ‌ ثُمَّ‌ استَوَ‌ي‌ عَلَي‌ العَرشِ‌ مَا لَكُم‌ مِن‌ دُونِهِ‌ مِن‌ وِلي‌ وَ‌ لاَ‌ شَفِيعٍ‌ اَفَ‌لاَ‌ تَتَذَكَّروُنَ‌ (السجده‌ (32): 4). وَ‌ لَقَد‌ خَلَقنَا السَّمَو‌اتِ‌ وَ‌ الأَرضَ‌ وَ‌ مَا بَينَهُمَا فيِ‌ سِتَةِ‌ أَيَّامٍ‌ وَ‌ مَا مَسَّنَا مِن‌ لُّغُوبٍ‌ (ق‌ (50): 38). هُوَ‌ الَّذِ‌ي‌ خَلَقَ‌ السَّماو‌اتِ‌ وَ‌الأَرضَ‌ فيِ‌ سِتَةِ‌ أَيَّامٍ‌ ثُمَّ‌ استَوَ‌ي‌ عَلَي‌ العَرشِ‌ يَعلَمُ‌ مَا يَلِجُ‌ الأَرضِ‌ وَ‌ مَا يَخرُجَ‌ مِنهَا وَ‌ مَا يَنزِلُ‌ مَنَ‌ السَّمَ‌آءِ‌ وَ‌ مَا يَعرُجُ‌ فِيهَا وَ‌ هُوَ‌ مَعَكُم أَينَ‌ مَا كُنتُم‌ وَ‌اُ‌ بِمَا تَعمَلُونَ‌ بَصِيرٌ‌ (الحديد (57): 4). - يوم، معادل‌ پنجاه‌ هزار سال: تَعرُجُ‌ المَلَئَّكَةُ‌ وَ‌ الرُّوحُ‌ اِلَيهِ‌ فيِ‌ يَومٍ‌ كَانَ‌ مِقدَ‌ارُهُ‌ خَمسِينَ‌ أَلفَ‌ سَنَةٍ‌ (المعارج‌ (70) :4). - خلق‌ و هبوط‌ شيطان: قَالَ‌ مَا مَنَعَكَ‌ أَ‌لاَّ‌ تَسجُدَ‌ اِذ‌ أَمَرتُكَ‌ قَالَ‌ أَنَا‌ خَيرٌ‌ مِنهُ‌ خَلَقتَنِي‌ مِن‌ نَّارٍ‌ وَ‌ خَلَقتَهُ‌ مِن‌ طِينٍ‌ (الاعراف‌ (7): 12). - نفخ‌ صور: فَاِذَ‌ا نُفِخَ‌ فيِ‌الصُّورِ‌ نَفخَةٌ‌ وَ‌احِدَةٌ‌ (الحاقة‌ (69): 13). - اِستوأِ‌ بر عرش: ثُمَّ‌ استَوَ‌ي‌ اِلَي‌ السَّمَ‌آءِ‌ وَ‌ هِيَ‌ دُخَانٌ‌ فَقَالَ‌ لَهَا وَ‌ لِلأَرضِ‌ ائتِيَا طَو‌عاً‌ أَو‌ كَر‌هاً‌ قَالَتَ‌آ أَتَينَا طِ‌آئِعِينَ‌ (فصلت‌ (41): 11). مالك‌ ابن‌ انس‌ درخصوص‌ اين‌ آيه‌ گفته‌ است: الأستوأ معلوم، والكيفية‌ مجهولة، و الايمان‌ به‌ واجب، السوال‌ عنه‌ بدعة! - نظر به‌ رب: وُجُوهٌ‌ يَومَئذٍ‌ نَّاضِرَةٌ، اِلَي‌ رَبٍّهَا نَاظَرَةٌ‌ (القيامت‌ (75): 23). - خدا نور زمين‌ و آسمانهاست: ا نوُرُ‌ السَّمو‌اتِ‌ وَ‌الأَرضِ... (النور (24): 35). - تسبيح‌ جماد و ...: تُسَبٍّحُ‌ لَهُ‌ السَّماو‌اتُ‌ السَّبعُ‌ وَ‌ الأَرضُ‌ وَ‌ مَن‌ فِيهِنَّ‌ وَ‌ اِن‌ مِن‌ شَيءٍ‌ اِ‌لاژ يُسَبٍّحُ‌ بَحَمدِهِ‌ وِ‌ لكِن‌ لَّاتَفقَهُونَ‌ تَسبِيحَهُم‌ اِنَّهُ‌ كَانَ‌ حَلِيماً‌ غَفُوراً‌ (الاسرأ (17): 44). - سخن‌ گفتن‌ جهنم: يَومَ‌ نَقُولُ‌ لِجَهَنَّمَ‌ هَلِ‌ امتَلَأتِ‌ وَ‌ تَقُولُ‌ هَل‌ مِن‌ مَّزِيدٍ‌ (ق‌ (50):30). - سخن‌ گفتن‌ زمين: يَومَئِذٍ‌ تُحَدٍّثُ‌ أَخبَارَ‌هَا (الزلزال‌ (99): 4). - سخن‌ گفتن‌ پوست‌ بدن: وَ‌ قَالوُ‌ا‌ لِجُلُودِ‌هِم‌ لِمَ‌ شَهِدتُّم‌ عَلَينَا قَالوُ‌ا‌ اَنَطقَنَا اُ‌ الَّذِ‌ي‌ اَنطَقَ‌ كُلُّ‌ شَيءٍ‌ وَ‌ هُوَ‌ اَوَّلَ‌ مَرَّةٍ‌ وَ‌ اِلِيهِ‌ تُرجَعُونَ‌ (فصلت‌ (41): 21). - سخن‌ گفتن‌ موران: حَتي‌ اِذ‌ا أتُوا عَلي‌ وادِ‌ الَّنملِ‌ قالَت‌ نَملةٌ‌ يا ايُّها الَّنملُ‌ ادخُلُوا مَساكِنَكُم‌ ... (النمل‌ (27): 18). - سخن‌ گفتن‌ پرندگان: اِني‌ وَجَدتُّ‌ امرَ‌أَةً‌ تَملِكُهُم‌ وَ‌ أُتِيَت‌ مِن‌ كُلٍّ‌ شَيءٍ‌ وَ‌ لَهَا عَرشٌ‌ عَظِيمٌ‌ (النمل‌ (27): 23). نمونه‌هايي‌ از احاديثي‌ كه‌ براي‌ قرآن‌ ظهر و بطن‌ قائل‌ است‌ - امام‌ باقر7: اِنَّ‌ لِلقُر‌آنِ‌ بَطناً‌ وَ‌ لِلبَطنِ‌ بَطنٌ‌ وَ‌ لَهُ‌ ظَهرٌ‌ وَ‌ لِلظَّ‌هرِ‌ ظَهرٌ‌ (بحار، ج‌ 89، ص‌ 91). - امام‌صادق7: لَه‌ ظَهرٌ‌ وَ‌ بَطنٌ‌ فَظاهِرُهُ‌ حُكمٌ‌ وَ‌ باطِنُهُ‌ علمٌ، ظاهِرهُ‌ اَنيقُ‌ وَ‌ باطِنُهُ‌ عَميقٌ. (بحار، ج‌ 92، ص‌ 17). - رسول‌ اكرم‌ 9: ما في‌ القُر‌آنِ‌ اِ‌لا‌ وَ‌ لَها ظَهرٌ‌ وَ‌ بَطنٌ‌ وَ‌ ما فيه‌ حَرفٌ‌ اِ‌لا‌ وَ‌ لَهُ‌ حَدَّ‌ وَ‌ لَهُ‌ حدُّ‌ وَ‌ لِكُلٍّ‌ حد‌ مَطلَعٌ‌ (بحراني، البرهان، 190، ص‌ 20). اِنَّ‌ لِلقُر‌آنِ‌ ظَهراً‌ وَ‌ بَطناً‌ وَ‌ لِبَطنِهِ‌ بَطناً‌ اِلي‌ سَبعَةٍ‌اَبطُن‌ (تفسير صافي، مقدمه). - امام‌ صادق7: كتابُ‌ اِ‌ عَلي‌ اَربَعةِ‌ اَشيأ: العبارَة‌ و الأشارةِ‌ وَ‌ اللَّطائِفِ‌ وِ‌ الحَقايِقِ. فَالعبارةُ‌ لِلعَوامٍّ‌ وَ‌ الأِشارةُ‌ لِلخَواصٍّ‌ وَ‌ اللَّطائِفُ‌ لِلأَوليأِ‌ وَ‌الحَقائِقُ‌ لِلأَنبيأ (همان). ج. برايند نظرية‌ مختار يك‌ سلسله‌ نتايج‌ معرفتي‌ و روش‌شناختي‌ و نيز رويكردشناختي‌ بر نظرية‌ مختار، مترتب‌ است، از جمله: ج/1. فهم‌پذيري‌ قرآن، ج/2. حجيت‌ دلالات‌ قرآني، ج/3. معرفت‌زايي‌ قضاياي‌ قرآني، ج/4. اصالت‌ و غائيت‌ كشف‌ مراد ماتن‌ (مبدأتعالي) در مقام‌ تفسير قرآن، ج/5. جريان‌ روش‌ها و قواعد فهم‌ متون‌ محاوره‌اي‌ عقلايي‌ در مقام‌ فهم‌ و تفسير قرآن، ج/6. جواز تاويل‌ برخي‌ آيات‌ و امكان‌ فهم‌ متكامل‌ و راهيابي‌ به‌ لايه‌هاي‌ ژرف‌تر قرآن. بررسي‌ ساير نهادها را به‌ شمارة‌ بعد مجله‌ محول‌ مي‌كنيم.

مقالات مشابه

آسیب شناسی تطبیق قاعده سیاق در تفسیر آیات قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهفاطمه مرضیه حسینی کاشانی

منطق صوري فهم معناي واژه هاي قرآن

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهمحمدتقی فعالی

دفاع از قصدگرايي تفسيري

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهاحمد واعظی

مواجهه با قرآن؛ چگونه و چرا؟

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد

مفهوم شناسی آیه گامی در مسیر «برداشت از قرآن»

نام نشریهرشد آموزش قرآن

نام نویسندهحسین مرادی زنجانی, فاطمه آذرخش

منابع فهم قرآن

نام نویسندهروح‌الله رضایی

اصول فهم قرآن

نام نویسندهروح‌الله رضایی